جدول جو
جدول جو

معنی سایه پرورد - جستجوی لغت در جدول جو

سایه پرورد
(شَ دَ / دِ)
کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته باشد و بخورد و خفت وراحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (آنندراج). آنکه یا آنچه در سایه پرورش یافته. رنج نادیده:
سایه از آن سایه پروردند خلق از عدل تو
آفتابی وز تو عالم را ضیاء نور ناب.
سوزنی.
من میوۀ خام سایه پرورد نیم
جز چشمۀ خورشید جهانگرد نیم.
خاقانی.
سایه پرورد شد دل تو چو گل
غم پروردۀ چگل چه خوری.
خاقانی.
سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز
فرش استبرق بزیر سایبان انداخته.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سایه پرورد
آنکه یا آنچه در سایه پرورش یافته، میوه ای که آنرا در سایه خشک کرده باشند، شخص آسوده راحت طلب، مفت خور
فرهنگ لغت هوشیار
سایه پرورد
سایه پرورده، راحت طلب، تن آسا، سایه نشین، آسوده، مفت خور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه پرورد
تصویر خانه پرورد
خانه پرور مثلاً گفتمش مگذر زمانی گفت، برای مثال معذورم بدار / خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب (حافظ - ۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه پرور
تصویر سایه پرور
کسی یا چیزی که در سایه پرورش یافته باشد، میوه ای که در سایه رسیده یا آن را در سایه خشک کرده باشند، کنایه از شخص آسوده و محنت نکشیده، کسی که پیوسته در ناز و نعمت به سر برده باشد، برای مثال تو سایه پرور نازی چه غم از آن داری / که ما ز تابش خورشید جور سوخته ایم (سراج الدین راجی- مجمع الفرس - سایه پرور)
فرهنگ فارسی عمید
(طَ دَ / دِ)
نازپرورده. رنج نادیده. براحت زیسته. آنکه زندگی آسوده و آرام و راحت و بی دغدغه داشته باشد:
او چو خاشاک سایه پرورده
سیلش از کوه پیش در کرده.
نظامی (هفت پیکر ص 244).
سایه پرورده را چه طاقت آن
که رود با مبارزان بقتال.
سعدی (گلستان).
مسلم بود و سایه پرورده. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کنایه از آسوده. (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. (برهان) ، مفت خور. (انجمن آرا). رایگان خوار. (آنندراج) (برهان). کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته و بخورد و خفت و راحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (انجمن آرا) :
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد سایه پرور ما از که کمتر است.
حافظ.
ای خونبهای نافۀ چین خار راه تو
خورشید سایه پرور طرف کلاه تو.
حافظ.
رجوع به سایه پرورد شود.
، گیاهی که آن را نان خورش کنند. (برهان). نانخورش، هر چیز نازک و ظریف، طفیلی، مگسهای سر سفرۀطعام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ پَرْ وَ)
خانه پرور. (ناظم الاطباء). آنکه در خانه پرورش یافته باشدو سرد و گرم روزگار نچشیده. (آنندراج) :
گفتمش بگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب.
حافظ.
، بره و گوسالۀ دست پرورده. (ناظم الاطباء). چون: آهوی خانه پرورد
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به ناله پرورده شده. مجازاً، پرناله. ناله گر. باناله. خوشنوا:
نئی ناله پرورد از آن چاه ژرف.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پی پَرْ وَ)
که با پیه و شحم پرورده باشند:
وزآن دنبه که آمد پیه پرورد
چه کرد آن پیرزن با آن جوانمرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ پَرْ وَ نِ خُ)
کنایه از دانه های انگور است که در خم بجهت شراب اندازند. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) :
تا دهان روزه داران داشت مهر از آفتاب
سایه پروردان خم را مهر بر در ساختند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سایه پرورده
تصویر سایه پرورده
رنج نادیده، ناز پرورده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه در سایه پرورش یافته، میوه ای که آنرا در سایه خشک کرده باشند، شخص آسوده راحت طلب، مفت خور
فرهنگ لغت هوشیار
بناله پرورده شده، پرناله، خوشنواخوش نغمه: نیی ناله پرورد ازان چاه ژرف. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یاآنچه باپیه و شحم پرورده باشد: وزان دنبه که آمد پیه پرورد چه کرد آن پیر زن با آن جوانمرد 0 (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار